loading...

Content extracted from http://fireopal.blog.ir/rss/?1580990641

بازدید : 10
سه شنبه 19 اسفند 1398 زمان : 7:17

امشب ملیکا رو مجبور کردم به کتابی که براش میخونم گوش بده سه بار به خاطر دقیقا دو صفحه بلند شد حرف زد من دوباره مجبورش کردم گوش بده گفتم آخرش ازت میپرسم بعد وقتی تمام شد چشماش رو باز کرد انگار یک دل سیر زده بودمش خسته شده بود از چششماش مشخص بود بعد که رفت با خودم گفتم آدم بودن اینقدر سخته زهرا نمیفهمی‌همه دنیا قرار نیست کتاب بخونن قرارم نیست مثل تو زندگی کنن.

تربیت توحیدی در نهج البلاغه ( ١ )
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 92
  • بازدید کلی : 464
  • کدهای اختصاصی